دورم. خسته از نوشتن. خسته از بودن ، خسته از نمیدانم ها و خسته از میدانم هایی که بعیدند. دورند. که باید فراموش شوند و نمیشوند! از این زیادی بودن ها.

گم کردن لبخند چه آسان بود در هجوم بی امان ِ مسیر بزرگ شدن. گم کردیم و گم شدیم در خود. در هیاهوی زمانه ی طبل های تو خالی. گشتیم و تهی شدیم از عشق در قوانینِ بی رحمِ تصاحب ها که "داشتن" درد مشترک ما بود، تهی از دوست داشته شدن! همانگونه که روزی سهراب نوشته بود: "حیات نشئه ی تنهایی است!"

گفتنی ها زمانی گفته شدند که محکوم بودند به تباهی. و جدایی آغاز تنهایی ها بود در امتداد تلاش برای استوار بودن ها!

که هر کدام تک به تک پریدیم و به ارتفاع قله رسیدیم. تنها. تنها!

و خستگی تاوان راه بود! 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فروشگاه فایل 021 تیم نرم افزاری پایگاه سایبری استان خوزستان seriesdownload2.parsablog.com بزن باران منتظر ظهور بهترین تورهای لحظه آخری Antwion بهار بی خزان کپیتائو